تجربه ی من

از "سید علی صالحی"

با هق هق بسیار این بی امان هیچ ستاره ای از سفرهای دور دنیا به آسمان برنمی گردد. دارم خودم را تکرار می کنم، اصلا بیا معامله را تمام کن! چقدر باید ببوسمت تا کتابِ این همه گریه بسته شود؟ تا هق هق این همه... تمام؟! سید علی صالحی ...
12 مرداد 1391

مثل یک مسافر از"نیکی‌ فیروزکوهی"

مثل یک مسافر پیشانی ات را می‌‌بوسد به امیدِ دیداریمیگوید و می‌‌رود ناگهان در خم یککوچه گمش میکنی‌ ناگهان خودت رادر گرگ و میشِ یک شهر ، مثل یک غریبه ، گم میکنی‌ ناگهان هیچ چیزپیدا نیست هیچ چیز جز تبسمی که لحظهبه لحظه ناپدید میشود جز آدمی‌ که درخودش قطره قطره آب می‌‌شود جز خاطره ی یکشب و یک تخت آغشته به بویِبوسه و آغوش و تنباکو     نیکی‌ فیروزکوهی ...
12 مرداد 1391

از "شمس لنگرودی"

چه چیزهای ساده یی که آدمی از یاد می برد می بینی ! دنیا زیباست محبوب من نمی دانستیم برای نشستن زندگی در کنارمان چهارپایه ای نداریم. شمس لنگرودی ...
12 مرداد 1391

از "اعظم ایرانشاهی"

دکتر می گوید دهانت را باز کن. می گوید این طوری نه، گنده باز کن! باید دندان عقلت را بکشی. به این فکر می کنم که تو، چقدر شبیه بودی به این دندان عقلی که دکتر می گوید. پوسیدگی نداشتی ولی سیستم من را ریخته بودی به هم و جای بقیه را تنگ کرده بودی دندانم مقاومت می کند، لثه ام هم. نمی خواهند از هم جدا شوند، بعد این همه سال ریشه دواندن و همسایه بازی... . ..... ..... اشکم می ریزد از گوشه چشمم. دکتر می پرسد خوبی؟ با سر اشاره می کنم که یعنی آره، می گوید: نباید درد داشته باشه با اون هم ه آمپول بی حسی. دهمین گاز استریلی است که چپانده ام توی دهنم، خونش بند بیا نیست. دست هایم شده اند یک تکه یخ، سرم داغ است، گیج می رود و درد می کند، دها...
12 مرداد 1391

از "داستایوفسکی"

ما همیشه فقط حرف میزنیم، اما پای عمل که میرسد، به خودمان هیچ تکانی نمی دهیم از انسانیت دَم می زنیم، اما از قهرمانی کردن و کارهای بزرگ عاجزیم داستایوفسکی ...
12 مرداد 1391

از "احمد شاملو"

 زندگی را از نخست برای من بد ترجمه کرده اند ،  زندگی را یکی مرگ تدریجی نام نهاد ،  یکی بدبختی مطلق معنی کرد ،  یکی درد درمان ناپذیرش خواند ،   و سرانجام یکی رسید و گفت :         زندگی به تنهایی ناقص است,              تا عشق نباشد ، زندگی تفسیر نمی شود .. احمد شاملو ...
12 مرداد 1391

انتخاب

درگیر رویای توام، منو دوباره خواب کن دنیا اگه تنهام گذاشت، تو منو انتخاب کن دلت از آرزوی من، انگار بی خبر نبود حتی تو تصمیمای من،چشمات بی اثر نبود خواستم بهت چیزی نگم، تا با چشام خواهش کنم درارو بستم روت، تا احساس آرامش کنم باور نمی کنم ولی، انگار غرور من شکست اگه دلت میخواد بری، اصرار من بی فایدست هر کاری می کنه دلم، تا بغضمو پنهون کنه چی میتونه فکر تو رو، از سر من بیرون کنه یا داغ رو دلم بزار، یا که از عشقت کم نکن تمام تو سهم منه، به کم قانعم نکن ...
12 مرداد 1391

تنهایی

باید باور کنیم تنهایی تلخ‌ترین بلای بودن نیست، چیزهای بدتری هم هست، روزهای خسته‌ای که در خلوت خانه پیر می‌شوی... و سال‌هایی که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است. تازه تازه پی می‌بریم که تنهایی تلخ‌ترین بلای بودن نیست، چیزهای بدتری هم هست: دیر آمدن! دیر آمدن! چارلز بوکفسکی ...
12 مرداد 1391

نقاب

دست به صورتم نزن ! می ترسم بیفتد . . . نقاب خندانی که بر چهره دارم! و بعد . . . سیل اشک هایم تو را با خود ببرد . . . و باز من بمانم و تنهایی . . . ...
12 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد